سخنرانی به مناسبت بزرگداشت پروفسور آن هوزبک
by Sir Peter Gluckman گلاکمن، رئیس شورای بینالمللی علوم
«باعث افتخار من است که از طرف جامعه علمی بینالمللی دعوت شدهام تا از آن به خاطر مشارکتهای مهم و فراوانش در علم در سطح ملی، در قطب شمال و در سطح بینالمللی تقدیر کنم. به طور خاص، میخواهم از مشارکتهای بسیار مهم او به عنوان معاون رئیس شورای بینالمللی علوم و رئیس کمیته آزادی و مسئولیت در علم () قدردانی کنم.»CFRS). عنوانی که برای این سخنرانی انتخاب کردهام، با تأمل در مورد چالشهای واقعی پیش روی علم در جهانی که به طور فزایندهای آشفته است، به منظور ارج نهادن به مشارکتها و تعهد او در این زمینه است. ما باید سخت تلاش کنیم تا از اصول اساسی علم و مشارکتهای بالقوه آن در این زمینه محافظت کنیم.
شورای بینالمللی علوم، فدراسیون اصلی نهادهای علمی جهان است. اعضای این شورا بیش از ۲۷۰ سازمان عضو هستند که ترکیبی از آکادمیهای ملی و تأمینکنندگان مالی، از جمله ... را شامل میشوند. آکادمی علوم و ادبیات نروژ، نهادهای علمی بینالمللی از جمله دانشگاه قطب شمال و بسیاری دیگر از نهادهای علمی جهانی و منطقهای. این شورا در اشکال مختلف بیش از ۱۰۰ سال قدمت دارد، اما شورایی که اکنون میشناسیم در سال ۲۰۱۸ با ادغام ICSU و ISSC تشکیل و نامگذاری شد و علوم طبیعی و اجتماعی را زیر یک چتر قرار داد.
ماموریت اصلی شورا، صدای جهانی علم بودن است و اهداف اصلی آن هم با نگاه بیرونی به چگونگی استفاده از علم و هم با نگاه درونی به مسائل درون خود سیستم علمی است. برخی از فوریترین تمرکزها عبارتند از: پرداختن به چالشهای داخلی و خارجی برای اعتماد به علم؛ ترویج آزادی، مسئولیتپذیری و شمول در علم؛ کمک به تعیین دستور کار علمی بینالمللی و ترویج همکاری علمی بینالمللی؛ پل ارتباطی بین جامعه علمی فعال و سیستم چندجانبه - ما از نزدیک با سازمان ملل متحد و آژانسهای آن همکاری میکنیم؛ ترویج سیاستگذاری مبتنی بر شواهد؛ و فراهم کردن مسیری برای دیپلماسی علمی مسیر ۲.
این شورا دارای دفتر مرکزی در پاریس است و حضور منطقهای در آمریکای لاتین، آفریقا، آسیا-اقیانوسیه و به زودی خاورمیانه دارد و یک دفتر رابط در نیویورک برای ارتباط با سیستم سازمان ملل متحد وجود دارد. این شورا سازمانی پیچیده شامل ۱۴ نهاد علمی بینالمللی وابسته است که چندین مورد از آنها با همکاری ISC و آژانسهای سازمان ملل متحد فعالیت میکنند. این نهادها شامل کمیته علمی تحقیقات قطب جنوب (جای زخم، برنامه جهانی تحقیقات آب و هوا (WCRP) ، سیستم رصدخانه جهانی اقیانوس (گواه) و شبکه بینالمللی مشاوره علمی دولتی (INGSAما با یونسکو در کمیته اجرایی دهه بینالمللی علوم برای توسعه پایدار و با سازمان جهانی هواشناسی در کمیته اجرایی سال بینالمللی قطبی همکاری میکنیم، که مورد اخیر مورد توجه کلیدی این مخاطبان و آن است.
CFRS، که آن ریاست آن را بر عهده داشت، دههها پیش تشکیل شد و وظیفه آن حفاظت از آزادیهای علمی و کار بر روی مسئولیتهای علم و دانشمندان، به ویژه در رفتار اخلاقی و گزارش کار آنها است. این شورا از نزدیک با یونسکو و سازمانهایی مانند ... همکاری میکند. دانش پژوهان در معرض خطر... این کمیته با چالش دشوار پرداختن به مسائلی که میتوانند بسیار حساس باشند، روبرو است، اما ISC کاملاً غیرسیاسی، واقعاً جهانی و فراتر از تقسیمبندیهای ژئواستراتژیک است. من با افتخار میگویم که دولت نیوزیلند سالهاست که کمکهای اضافی به ISC برای حمایت از دبیرخانه کمیته ارائه میدهد.
فیلسوفان مدتهاست که بر سر چگونگی تعریف علم در کشمکش بودهاند. تعریف پوپری مدتهاست که به دلیل ناکافی بودن کنار گذاشته شده است. یونسکو و ISC هر دو تلاش کردهاند تا به مسئله تعریف بپردازند و مانند بسیاری از فیلسوفان علم، به این نتیجه رسیدهاند که بهترین تعریف برای علم، اصول آن است که من در اینجا به طور خلاصه و بسیار کلی آنها را بیان کردهام:
علم یک سیستم سازمانیافته از دانش است - سیستمی مبتنی بر مشاهده و آزمایش. توضیحات فقط میتوانند بر اساس واقعیت علّی، منطق و مشاهدات گذشته باشند. توضیحات مبتنی بر ملاحظات ذهنی و غیرتجربی مانند باور، مستثنی هستند. ادعاهایی که ظرفیت ارزیابی کیفیت توسط متخصصان را ندارند، نباید بخشی از علم در نظر گرفته شوند. انتشار، امکان تکرار و تحقیقات بیشتر و همچنین تضمین این را فراهم میکند که علم میتواند یک کالای عمومی جهانی باشد. فرآیندهای علم، نه از نظر روششناختی، بلکه با بررسی مکرر و اصلاح تدریجی دانش، همزمان با انجام و گنجاندن مشاهدات جدید، تعریف میشوند.
چنین توصیف مبتنی بر اصول، علوم فیزیکی، طبیعی، دادهها، سلامت، مهندسی، و علوم اجتماعی و در واقع برخی از علوم انسانی را در بر میگیرد. نکات مرتبط دیگری نیز وجود دارد.
علم یک نظام دانش جهانی است. این ایده که علم مدرن صرفاً یک علم غربی است، تصور ضعیفی از چگونگی تکامل علم مدرن است و در واقع، یک بیانیه سیاسی و شاید قابل فهم است که نشان میدهد چگونه علم ابزاری برای استعمار بوده است. در واقع، علم مدرن ممکن است نزدیکترین زبانی باشد که ما به یک زبان جهانی داریم و این به آن اهمیت فوقالعادهای میدهد.
اما علم تنها سیستم دانشی نیست که مردم از آن استفاده میکنند - دین، دانش حرفهای، دانش محلی و بومی نمونههای مهمی از سایر سیستمهای دانش هستند. دومی شامل مؤلفههایی است که مشاهدات عمیق و آزمایشهای غیررسمی در جهان قابل مشاهده را منعکس میکند. رابطه چنین دانشی با علم مدرن موضوعی حساس و پیچیده است که زمان زیادی از من را به عنوان اهل کشوری با پایگاه دانش بومی بزرگ و غنی اشغال کرده است. اگرچه تلاش برای تلفیق سیستمهای دانش اشتباه است، اما علم باید اذعان کند که در کنار اینها عمل میکند.
اما اکنون ما یک سردرگمی اضافی و نگرانکننده داریم: در جهانی که پوپولیسم رو به رشد است و یک محیط اطلاعاتی تغییر یافته و گسترده، مردم اکنون با شعار «میتوانند تحقیق خود را انجام دهند و به تعریف خود از حقیقت برسند» پایگاههای واقعیت خود را ایجاد میکنند.
همچنین تمایز قائل شدن بین نهاد علم به عنوان یک سیستم دانش، نهادهای علمی برای تأمین مالی و تولید علم از جمله دانشگاهها که بر اساس زمینه و فرهنگ متفاوت هستند، و فعالیتهای دانشمندان به صورت انفرادی، مهم است. در اظهارات بعدی، من بر نهاد علم به عنوان یک سیستم دانش که مطمئنترین راه برای تفسیر جهان قابل مشاهده را ارائه میدهد، تمرکز میکنم.
علم با ترکیبی از مسائل داخلی و به ویژه خارجی، دوران دشواری را سپری میکند و با این حال، بیش از هر زمان دیگری به علم نیاز است تا به چالشهای متعدد، از سطح محلی تا جهانی، بپردازد.
مسائلی در فرهنگ علم وجود دارد که باید به آنها پرداخته شود. این موارد شامل مقابله با کلاهبرداری علمی، بررسی سیستمهای تشویقی که تمرکز بر انتشارات را به هر قیمتی تشویق میکنند - حوزههایی که آن در بررسی آنها بیشترین فعالیت را داشته است. فناوریها همچنین در حال تغییر آنچه علم میتواند انجام دهد، نحوه انجام آن و نحوه گزارش آن هستند. واضح است که هوش مصنوعی اساساً شکل علم را تغییر خواهد داد، اما در نتیجه، خطرات و همچنین مزایایی وجود دارد.
با این حال، یکی از جنبههای مثبت، تغییر نهاد علم است، به طوری که مرکز ثقل تحقیقات به سمت جنوب و شرق تغییر جهت داده و تنوع بازیگران بر اساس جنسیت، جغرافیا و قومیت رو به افزایش است - که امری ضروری، مطلوب و در عین حال دیرهنگام است.
یکی دیگر از تغییرات بزرگ، افزایش مجدد این شناخت بوده است که باید به ماهیت ایزوله بسیاری از علوم پرداخته شود. اهداف توسعه پایدار (SDGs) به عنوان نمونهای از این موضوع عمل میکنند: با وجود تمایل فراوان علم به این ادعا که کار آن کلید پیشرفت در این زمینهها است، تجزیه و تحلیلهای متعدد نشان میدهد که پیشرفت در بهترین حالت ضعیف است و سازماندهی علم عمومی به خوبی برای تضمین تولید دانش کاربردی ساخته نشده است. این امر مستلزم همکاری علوم طبیعی و اجتماعی است. بدیهی است که فناوریها جدا از عوامل انسانی که نحوه استفاده از آنها را تعیین میکنند، وجود ندارند.
بسیاری از مسائلی که در اهداف توسعه پایدار گنجانده شدهاند، نیازمند رویکردهای میانرشتهای هستند که علوم طبیعی و اجتماعی را با هم و با ذینفعان جامعه، کسب و کار و سیاستگذاری پیوند میدهند. همانطور که من و پروفسور ماتیاس کایزر، همکار نزدیک من از برگن، در یک یادداشت اخیر اشاره کردیم. گزارش برای ISC، این امر مستلزم روشهای جدیدی برای تأمین بودجه، ارزیابی و انجام فعالیتهای علمی است، با این حال نهادهای علمی، به ویژه دانشگاهها و نهادهای تأمین مالی، در برابر تغییر مقاومت کردهاند.
کووید-۱۹ برخی محدودیتها در نحوهی انتقال علم را برجسته کرد و در زمینهای که ما در حال بحث در مورد آن هستیم، شاید لازم باشد که به رشتهی ارتباطات علمی توجه بیشتری داشته باشیم.
بنابراین حالا اجازه دهید به برخی از عوامل خارجی مؤثر بر علم بپردازم. نظرات من، با توجه به چرخش پوپولیستی، بر نگرش به جایگاه علم در جهان دموکراتیک غرب متمرکز خواهد بود، که جای تعجب هم ندارد.
قرارداد اجتماعی بین علم و جامعه، درست در زمانی که علم بیش از هر زمان دیگری مورد نیاز است، به طور فزایندهای در معرض تهدید قرار دارد. آنچه ما مشاهده میکنیم، تغییر خطرناک تعادل رابطه بین علم و جامعه است که توسط جنبشهای سیاسی تعریف میشود. در حالی که تمرکز بسیاری از افراد در جامعه علمی بر رویدادهای مخرب اخیر بوده است، مسائلی که علم با آن مواجه است، طی سالهای متمادی در حال ظهور بودهاند.
تغییر به سوی جهانی چندقطبی نگرانکننده بوده است. تغییرات جامعهشناختی و مدل اقتصادی غالب چند دهه گذشته، نیازهای بسیاری از شهروندان را برآورده نکرده است. در حالی که میانگین کلی آمار ممکن است پیشرفت را نشان دهد، اما آنچه برای افراد اتفاق میافتد مهم است. در نتیجه، ما شاهد قطبی شدن بیشتر جامعه، از بین رفتن ثبات اجتماعی و تشدید نابرابریهای اقتصادی در جوامع غربی بودهایم.
بسیاری از چالشهایی که اکنون با آنها روبرو هستیم با پیشرفتهای علمی گذشته مرتبط هستند. ما با تغییرات خارقالعادهای زندگی میکنیم که توسط فناوریهای مبتنی بر علم که اکنون با سرعت فوقالعادهای در حال ظهور هستند، ایجاد شده و باعث ایجاد عدم تطابق بین خود فناوری و ظرفیت جوامع برای سازگاری و در نتیجه ایجاد تغییرات قدرت میشود. تغییرات اقلیمی در نهایت نتیجهی ۱۹th فناوری قرن بیستم، اقتصادی مبتنی بر سوختهای فسیلی ایجاد میکند. ما شاهد درگیریهای بیشتری هستیم که توسط فناوریهای مبتنی بر علم تقویت میشوند - جنگ همیشه رقابت فناوریها بوده است. اما اکنون با پهپادها و هوش مصنوعی، متأسفانه نقش علم حتی آشکارتر شده است. ما شاهد تغییرات جمعیتی عظیمی بودهایم که به دلیل بهبود سلامت عمومی و علم پزشکی ایجاد شده است، اما این به نوبه خود انتظاراتی را ایجاد میکند که دولتها قادر به برآورده کردن آنها نیستند. ما با تغییرات جامعهشناختی عظیمی روبرو هستیم که ناشی از تحولاتی از فناوریهای تولید مثل گرفته تا فناوریهای ارتباطی است و شاهد تغییرات اجتماعی ناشی از تغییر محیط اطلاعاتی هستیم.
تأثیر این محیط اطلاعاتی تغییر یافته را نمیتوان دست کم گرفت. بله، مردم اطلاعات بیشتری دارند، اما بسیاری از آنها از نظر اعتبار فیلتر نشدهاند و این امر باعث ایجاد این تصور غلط شده است که دیگر نیازی به متخصصان نیست. در حالی که اطلاعات نادرست پدیده جدیدی نیست، اینترنت به توطئه و حقایق جایگزین دامن میزند. تعصبات شناختی ما میتوانند تقویت شوند و نظرات دستکاری شوند. پلتفرمها، رسانههای اجتماعی و گیمرها کاربران ماهر روانشناسی شناختی در دستکاری توجه ما هستند. رسانههای اجتماعی ماهیت تعاملات انسان با انسان و در واقع نحوه وقوع مکالمه را تغییر دادهاند. ماهیت گفتمان اجتماعی را تغییر دادهاند، خشمگینتر، کمرنگتر و به شکلی است که اکثر جوامع حتی چند دهه پیش تحمل نمیکردند.
و مجموعه جدیدی از بازیگران ظهور کردهاند که با سرعت تغییرات فناوری و تغییر بسیاری از نوآوریهای مبتنی بر تحقیق از بخش دولتی به بخش خصوصی، توانمند شدهاند؛ ما بازیگران غیردولتی با دسترسی و نفوذ جهانی معادل یا بیشتر از بسیاری از دولتهای ملی داریم. سرعت تغییر و قدرت این بازیگران از ظرفیت نظارتی سازوکارهای داخلی پیشی گرفته و این امر هنجارهای اجتماعی، دیپلماتیک و اقتصادی را بیش از پیش مختل کرده است.
اگرچه واکنش به کووید-۱۹ با توسعه سریع واکسنها موفقیت بزرگی برای علوم زیستپزشکی بود، اما «لحظه پرتاب موشک برای علم» نبود. در واقع، علم به عنوان یک نهاد به یک هدف تبدیل شده است. برای کسانی که از قبل آماده شده بودند، این بیماری همهگیر نگرش آنها به علم را تقویت کرد. ادعاهای سیاستمداران مبنی بر اینکه «فقط از علم پیروی میکنند» در حالی که اغلب در حال پیشبرد برنامههای دیگری بودند، کمکی نکرد. و اغلب اوقات رهبری سیاسی و علمی در پذیرش عدم قطعیت کوتاهی میکردند. دانشمندان عمومی اظهارات جزمی، پدرسالارانه و در برخی موارد آشکارا خودخواهانهای داشتند. اعتماد به نخبگان سیاسی از قبل به خطر افتاده بود و علم به عنوان بخشی از آن مجموعه نخبگان نهادها دیده میشد. نظریههای توطئه دامن زده شد. تعامل ژئوپلیتیک و علم به وضوح در بحثهای مربوط به منشأ کووید-۱۹ که همچنان ادامه دارد، نقش داشت. علم ایمنسازی با سیاستهای مربوط به احکام، بهداشت عمومی و آزادیهای فردی اشتباه گرفته شد. پیامدهای پایدار این وضعیت، چالشهای اقتصادی مداوم، افزایش انتشار اطلاعات نادرست و نظریههای توطئه، افزایش خشم اجتماعی، افزایش ملیگرایی و رویگردانی از جهانی شدن و کاهش اعتماد به نهادهای چندجانبه مانند سازمان بهداشت جهانی بوده است.
وقتی مردم احساس اضطراب، ترس یا عصبانیت میکنند، به دنبال رهبری قوی میگردند و این امر به چرخش استبدادی در بسیاری از کشورها دامن میزند. در عوض، این امر میتواند توسط رهبران پوپولیست دستکاری شود. در مجموع، این تغییرات، کاهش اعتماد نخبگان را تسریع کرده است - و علم اساساً یک فرآیند نخبگانی است.
نهادهایی که علم تولید میکنند مورد حمله قرار گرفتهاند، هرچند عوامل دیگری نیز دخیل بودهاند: ممکن است بحثهای معتبری در مورد نقش دانشگاههای دولتی فراتر از تولید دانش وجود داشته باشد. اما آزادی آکادمیک کلید نقش دانشگاه در یک جامعه دموکراتیک است.
نگرش پوپولیسم به علم چندین بُعد دارد. اول، علم را میتوان بخشی از تصمیمگیری ادعایی دولت پنهان دانست که آن را بیاعتبار میکند. دوم، به نظر میرسد علم مشروعیت معرفتی را غصب میکند که از نظر پوپولیستها، نه در شواهد، بلکه در دیدگاههای مردم نهفته است. فراتر از پوپولیسم، ما همچنین با چالش مواجهه با منافع، استدلالهای انگیزشی و سوگیریهای شناختی مواجه هستیم. در طول سالها دیدهایم که چگونه طرفداران احزاب مختلف در طیف سیاسی، چه در مورد فناوریهای ژنتیکی و چه در مورد تغییرات اقلیمی، علم را گلچین کردهاند. البته، میتوان علم را پذیرفت و استفاده از فناوری را همچنان به دلایل معتبر اجتماعی و دموکراتیک رد کرد. علم نباید سادهلوح باشد و با این باور که به نوعی حس ثبات خیالی باز خواهیم گشت، این تهدیدها را نادیده بگیرد، زیرا در طول صد سال گذشته به طور قابل توجهی تکامل یافته است.
اجازه دهید با تمرکز بر مسائلی که به قلب «آن» نزدیکتر است، صحبتهایم را به پایان برسانم.
مسائل قطب شمال مستلزم همکاری نزدیک علوم طبیعی و اجتماعی و جوامع محلی، دولتها و دیپلماتها است. در عصری که از یک سو تنش و درگیری ژئواستراتژیک و از سوی دیگر گرمایش جهانی و تأثیر آن بر مردم قطب شمال، تنوع زیستی و زیستبوم آن، علم بین رشتهای و همکاری بینالمللی در علم، بیش از هر زمان دیگری اهمیت دارد. سؤال این است که آیا دیپلماسی علمی میتواند در شمال به همان چیزی دست یابد که حدود ۷۰ سال پیش با امضای پیمان قطب جنوب در جنوب به دست آورد؟
نروژ ارتباط عمیقی با قطب جنوب دارد. نروژ به همراه نیوزیلند یکی از هشت کشوری است که در منطقه زیر قطب جنوب، یعنی منطقهای بین عرض جغرافیایی ۵۰ و ۶۰ و خارج از منطقه قطبی، منافع حاکمیتی دارد. جزیره بووه قلمرو حاکمیتی نروژ است. در دسامبر امسال، ISC مذاکراتی را با نهادهای مربوطه ISC آغاز خواهد کرد تا همکاری در مورد مسائل اقیانوس جنوبی بین این هشت کشور را ارتقا دهد. چنین جزایری مکانهای حیاتی برای نظارت بر تغییرات اقلیمی و از دست رفتن تنوع زیستی هستند. این میتواند بخش مهمی از دیپلماسی علمی مسیر ۲ باشد. امیدوارم نروژ به طور فعال در این زمینه مشارکت کند.
اشتیاق و تعهد آن به علوم قطبی، اگرچه کاملاً خارج از رشته اصلی زیستپزشکی اوست، رهبری او در دانشگاه نروژ و مشارکتهای گستردهتر او در تعامل بین علم و جامعه، شایسته تحسین است. همکاری با او در چند سال گذشته افتخار بزرگی بوده است و من فقط میتوانم از طرف دبیرخانه و هیئت مدیره ISC برای او در مواجهه با چالشهایش بهترین آرزوها را داشته باشم. از شما به خاطر فرصتی که برای تجلیل از مشارکتهای او در علوم دانشگاهی، ملی و جهانی فراهم کردید، سپاسگزارم.
تصویر هکتور جان پریکوئین on می Unsplash